تجربه ی من

پرنده

برای کشتن یک پرنده، یک قیچی کافیست. لازم نیست که آن را در قلبش فرو کنی، یا گلویش را بشکافی. پرهایش را بزن... خاطره ی پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند! ...
21 مهر 1391

عاشقی واژه ای تکراری نیست از" نزار قبانی"

پیشه‌ای ندارم الا آیین پرستش تو عشق آیین من است تو آیین منی عشق جولان می‌دهد بر پوستم و در زیر پوستم تو جولان می‌دهی و اما من خیابان‌ها و پیاده رو‌های شسته از باران را بر دوشم حمل می‌کنم در جستجوی تو ... نزار قبانی ...
21 مهر 1391

از "فروغی بسطامی"

کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را ؟                                   کی بوده ای نهفته که پیــدا کنم تو را غیبت نکرده ای که شوم طالبِ حضور                                   پنهان نگشته ای که هویــدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی، که من                                 باصد هزار دیده تماشـــــــــــــاکنم تو را چشمم به صد مجاهده آئینه ‌ساز شد                                تا من به یک مشاهده شیـــدا کنـم تو را بالای خود در آینۀ چشم من ببین                                    تا با خبر زعــــــــــــالم بالا کنــم تو را مستانه کاش در حرم و دیر بُگذری                     ...
21 مهر 1391

آغاز و پایان از "عمران صلاحی"

هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم. هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم .... عمران صلاحی ...
21 مهر 1391

Of Helen Keller

The best and most beautiful things in the world cannot be seen or even touched  they must be felt with the heart Helen Keller ...
21 مهر 1391

از "فرونزیک گیراگوسیان"

زندگی یک مجازات آسمانی‌ست            یک شمع سوزان در تاریکی . عشق می‌گوید            به پشت ‌سر نگاه نکن   خاطره می‌گوید           به رو به رو نگاه نکن ... فرونزیک گیراگوسیان ...
21 مهر 1391

نام تو از "عمران صلاحی"

نامت را بر زبان می آورم دریا بر من گسترده تر می شود دریایی که ادامه ی گیسوان توست کلامت را سرمه چشم می کنم آفتاب و ماه و ستارگان را در آب ها می بینم می خوانمت موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید صدفی پلک می زند و تو در گیسوانت می تابی ... عمران صلاحی ...
20 مهر 1391

شب از "عمران صلاحی"

شبی خوش است می خواهم گیسوانت را بشنوم لب می گشایی نسیم شبانگاه سراپا گوش می شود کلام تو سرانجام آغوش می شود ... عمران صلاحی ...
20 مهر 1391

الفبای عشق از "نزار قبانی"

تو را دوست دارم این تنها شگردی است که آموخته‌ام و دوست و دشمنم به آن حسادت می‌کنند پیش از تو آفتاب و کوه‌ها و جنگل‌ها سرگردان بودند واژه‌ها سرگردان بودند و گنجشک‌ها سرگردان بودند ممنونم که به مدرسه راهم دادی ممنونم که الفبای عشق را به من آموختی و ممنونم که پذیرفتی دوستت داشته باشم نزار قبانی ...
19 مهر 1391

زندگی از "سهراب سپهری"

زندگی... جیره مختصری است، مثل یک فنجان چای، وکنارش عشق است،                   مثل یک حبۂ قند، زندگی راباعشق،                   نوش جان بایدکرد.‎ سهراب سپهری ...
19 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد